مركز فرهنگ و معارف قرآن
چکیده:
این مقاله به بررسی انواع ترجمه قرآن می پردازد. نویسنده نخست دیدگاه های مختلف راجع به روش های ترجمه را مطرح کرده است. سپس به نقد آنها پرداخته و کاستی های تقسیم بندی روشها را بر شمرده است. آنگاه خود به دسته بندی جدیدی دست یازیده است که عبارت است از:
1- ترجمه لغوی یا لفظ به لفظ
2- ترجمه تحت اللفظی
3- ترجمه وفادار یا امین
4- ترجمه معنایی
5- ترجمه آزاد
6- ترجمه تفسیری
در ادامه مقاله نویسنده به توضیح هر یک از روشها و تفاوت آنها با یکدیگر پرداخته و در ضمن نتیجه گیری از مباحث مطرح شده به داوری و گزینش روش مطلوب می نشیند.
كليد واژهها: ترجمه قرآن، انواع ترجمه، روشهای ترجمه، ترجمه لغوی، ترجمه تحت اللفظی، ترجمه امین، ترجمه معنایی، ترجمه آزاد، ترجمه تفسیری.
نگارنده در نوشتار حاضر كه جزو مبادى دانش ترجمه و يا مقدمات و ابزار فن ترجمه است، كوشيده تا معانى مختلف اصطلاحهاى كارردى را با پالايش و تفكيكى در خور، شفاف ساخته، اشارههايى به اولين گام در روش ترجمه ارائه نمايد؛ باشد كه به نوعى راه همگرايى مترجمان قرآن و ناقدان را هموار سازد.
درباره روشها يا انواع ترجمه، از سوى صاحب نظران نظريههاى گوناگونى ارائه شده است كه به اختصار به برخى از آنها خواهيم پرداخت:
الف - شيخ محمد بهاء الدين عاملى (م 1031) به نقل از صفدى مىگويد:
«ترجمه دو روش دارد: يكى روش يوحنا بن بطريق و ابن ناعمه حمصى و آن اين كه كلمه از كلمات متن اصل در نظر گرفته شود تا لفظى كه هم معناى آن است آورده شود؛ سپس به كلمه ديگر به همين نحو پرداخته شود تا جملهاى كه ترجمه مىشود، به پايان برسد...
روش دوم، روش حنين بن اسحاق و جوهرى است و آن اين است كه مترجم، تمام جمله را در نظر بگيرد و معناى آن در ذهن خود مشخص سازد، آن گاه در زبان دوم جملهاى بسازد كه در رساندن آن معنا همانند جمله متن اصلى باشد؛ خواه الفاظ مساوى باشد يا نه...»(1)
تقسيم بندى روش ترجمه به «لفظى» و «مفهومى» پيش از گسترش مباحث زبان شناختى و به ويژه زبانشناسى ترجمه بوده است و تأكيد برخى زبان شناسان و كارشناسان ترجمه بر اين دو نوع، خود زا نقش محورى اين دو روش حكايت دارد. «لارسون» در يك تقسيم بندى عمده، دو نوع ترجمه را معرفى مىكند.
1. ترجمه بر اساس صورت يا قالب (from - based)؛
2. ترجمه بر اساس معنا (meaning - based)؛
وى مىگويد:
ترجمههاى مبتنى بر صورت يا قالب زبانى از شكل يا قالب زبان مبدأ پيروى مىكند كه به ترجمههاى «تحت اللفظى» (Literal tarnslations) معروف است و ترجمههاى مبتنى بر معنا، ترجمههايى است كه معناى متن زبان مبدأ را در شكل و قالب زبان مقصد متجّلى مىسازد كه چنين ترجمههايى «ترجمههاى اصطلاحى» (Tdiomatic translations) ناميده مىشود.(2)
ب - آية اللَّه مكارم شيرازى، در يادداشت خود بر ترجمه خويش، درباره انواع ترجمه، چنين آورده است:
«ترجمه به يكى از سه صورت ممكن است انجام گيرد:
نوع اول: ترجمه «كلمه به كلمه» يا به اصطلاح «تحت اللفظى» است كه هر واژهاى از زبان اول را بر مىدارند و واژه معادل آن را در زبان دوم به جاى آن مىگذارند، و اين بدترين نوع ترجمه است كه نه تنها زيبا نيست، بلكه بسيار نارسا و احياناً غلط است. نه تنها امانت نيست، بلكه گاه ناآگاهانه خيانت است؛ چه نازيباست كه مثلاً كلمات «بين ايديهن و ارجلهن» كه در آيه 12 سورهئ ممتحنه آمده است را برداريم و دقيقاً معنى تحت اللفظى آن را به جاى آن بگذاريم، در حالى كه معادل واقعى آن در زبان فارسى «پيش رو» و «پيش پاى» آنهاست.
نوع دوم: ترجمه «آزاد» است كه در اين صورت، مترجم خود را مقيد به انتقال دقيق محتواى متن مورد نظر نمىداند، بلكه به تناسب اهدافى كه دارد، محتوا را كم يا زياد كرده و يا شرح و توضيحى بر ان مىافزايد، هر چند روح متن مورد نظر در مجموع ترجمه محفوظ است، ولى بديهى است كه نمىتوان نام ترجمه را بر آن نهاد.
نوع سوم: ترجمه «محتوا به محتوا» به طور دقيق است و همان طور كه در بالا اشاره شد، در اين نوع ترجمه بايد نخست معانى دقيقاً از لباس زبان اول برهنه شود و در مغز جاى گيرد، سپس به طور دقيق به لباس دوم آراسته گردد، و آنچه شايسته ترجمههاى قرآن و مانند آن است، همين نوع مىباشد.»
ج - استاد معرفت در تفسير و مفسران، روشهاى ترجمه را سه نوع بيان كرده است كه عبارتند از: «تحت اللفظى»، «آزاد» و «تفسيرى». مراد ايشان از «تحت اللفظى» هما ناست كه از آية اللَّه مكارم شيرازى به عنوان «كلمه به كلمه» نقل شد. ايشان اين نوع ترجمه را ضعيفترين و سستترين روش ترجمه مىداند.(3) ولى «ترجمه آزاد» در توضيح ايشان با آنچه از آية اللَّه مكارم شيرازى نقل شد، يكسان نيست و با روش «محتوا به محتوا» برابرى مىكند:
«در اين روش مترجم سعى مىكند معنايى را از قالبى به قالب ديگر بريزد تا معناى مقصود كاملاً ادا شود؛ يعنى بى كم و كاست مراد متكلم برگردانده شود و حتى المقدور الفاظ و كلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جايگزين هم باشد و در صورتى كه امكان نداشته باشد، دست به تقديم و تأخير و كم و زياد كردن برخى عبارات مىزند. چه بسا يك يا چند كلمه بر عبارت مىافزايد - نه چندان زياد - تا معنا به خوبى روشن شود. اين گونه ترجمه را ترجمه معنوى نيز مىگويند؛ زيرا بيشتر سعى بر انتقال كامل مفاهيم است نه تطابق لفظطى...»(4)
مراد از «ترجمه تفسيرى» از ديدگاه ايشان معنايى اعم از ترجمه است:
«مترجم به شرح و بسط مطالب مىپردازد، منتها به زبان ديگر غير زبان اصل، مانند تفاسير فارسى يا ديگر زبانها نسبت به قرآن كريم.»(5)
د - آقاى دكتر بى آزار شيرازى، انواع متنوعترى را براى ترجمههاى قرآن بر شمرده است:
در طول تاريخ، قرآن ترجمههاى گوناگونى را به خود ديده كه مىتوان آنها را نيز به هفت دسته تقسيم كرد:
1. ترجمه لغوى يا ترجمان القرآن؛
2. ترجمه تحت اللفظى؛
3. ترجمه حرفى و معنوى (ترجمه امين)(6)؛
4. ترجمه و حواشى؛
5. ترجمه به شعر معنوى (منظوم)؛
6. ترجمه آوايى يا آهنگين؛
7. ترجمه تفسيرى.(7)
ه - «پيتر نيومارك» ترجمه را به انواع زير دسته بندى كرده است:
1. ترجمه لفظ به لفظ (word - for - translation)؛
2. ترجمه تحت اللفظى (Literal translation)؛
3. ترجمه وفادار يا امين (Faithful translation)؛
4. ترجمه معنايى (Semantic translation)؛
5. اقتباس (Adaptation)؛
6. ترجمه آزاد (Free translation)؛
7. ترجمه اصطلاحى (Tdiomatic translation)؛
8. ترجمه ارتباطى (8)(Communicative Translation)؛(9)
بررسى و مطالعه تقسيم بندىهاى ياد شده، ناگزير ما را به جمع بندى و ارائه فهرستى متمايز با ديگر فهرستها هدايت مىكند. برخى از عوامل كه چنين نتيجهاى را به دست داده عبارت است از:
- كلى بودن برخى از تقسيم بندىها (مانند: لفظى و معنوى)؛
- خارج از موضوع بودن برخى از انواع ترجمه يا مسامحه در اطلاق لفظ ترجمه بر آنها (مانند اقتباس و ترجمه تفسيرى به معناى تفسيرهاى فارسى)؛
- تداخل و عدم تمايز روش و مصداق (مانند ترجمه آزاد و منظوم و يا ادبى و منظوم و آوايى)(10)
بنابراين، با توجّه به مطالب ياد شده، روشهاى ترجمه را مىتوان چنين بر شمرد:
1. ترجمه لغوى يا لفظ به لفظ؛
2. ترجمه تحت اللفظى؛
3. وفادار يا امين؛
4. ترجمه معنايى؛
5. ترجمه آزاد؛
6. ترجمه تفسيرى.
از ترجمه لغوى دو معنا اراده مىشود كه عبارتند از:
اين نوع ترجمه - البته اگر بتوان نام آن را ترجمه گذاشت - بيشتر براى گوه خاصى از مردم مفيد است؛ كسانى كه تا حدودى به زبان عربى آشنايى دارند و مىتوانند پس از فهميدن معناى واژه، خود مفهوم جمله را درك كنند. اين نوع ترجمه از گذشتههاى دور تا كنون رواج داشته و مورد استفاده بوده است.
براى نمونه، ترجمه مفردات سوره اخلاص از لسان التنزيل، چنين است:
«هو: وى؛ احد: يكى؛ الصمد: پناه نيازمندان؛ لم يلد: نزاد كسى را؛ ولم يولد: و نه زاد شد از كسى (الولاده: زادن) لم يكن: نبود و نباشد (اكون؛ بودن)؛ له: مر او را؛ كفواً: همتايى؛ احد: هيچ كس.»
اين نوع ترجمه قرآن، افزون بر مسامحه در اطلاق ترجمه بر آن، مشكلات متعددى دارد؛ از جمله رعايت نكردن جايگاه هر واژه و دخالت آن در ترجمه و تفسير (وجوه و نظاير)، مغفول ماندن معانى واقعى اصطلاحات و تشبيهات و كنايات و نيز معادل نداشتن برخى از حروف تأكيد، موصولات، نون تأكيد و...(12)
هدف اصلى در اين نوع ترجمه، انتقال معناى واژههاى زبان مبدأ به زبان مقصد است، البته در صورت و قالبى مشابه صورت و قالب زبان مبدأ؛(13) به بيانى ديگر، ساختار چنين ترجمهاى با ساختار نحوى زبان مقصد سازگار نبوده، و با زبان معيار فاصلهاى بسيار دارد. برخى ديگر از معايب چنين ترجمهاى عبارت است از:
- تعادل ترجمه (14) در آن مفقود است و دليل آن وابستگى بيش از حد به زبان مبدأ و الگوهاى دستورى آن است.
- واحد ترجمه در اين نوع ترجمه معمولاً تكواژ و گاه واژه است.
- انسجام در اين نوع ترجمه به دليل دورى از الگوهاى دستورى و زبانى زبان مقصد، مخدوش است.
- در اين نوع ترجمه از حذف و اضافه تا حد زيادى اجتناب مىشود.
- انتقال پيام در اين نوع ترجمه با دشوارىهاى فراوانى همراه است و گاه اساساً منتقل نمىشود.
اين نوع ترجمه را مىتوان به وفور در ترجمههاى كهنى چون ترجمه تفسير طبرى و ترجمههاى متأخرى چون ترجمه معزى، شعرانى، ياسرى، اشرفى تبريزى و مصباح زاده(15) يافت، مانند:
«فَما يُكَذَّبك بعدُ بالدين»
- پس چه چيز تكذيب كند تو را از اين پس در دين؟ (معزى)
- پس چه چيز تكذيب مىنمايد تو را بعد از اين در دين؟ (ياسرى، اشرفى، شعرانى و مصباح زاده)
«و وَهبناله اهلَه و مثلَهم مَعَهم رحمةً منا و ذكرى لأُولِى الألبابِ»(16)
- و بخشيديم او را گروه او و ماننده ايشان بخشايشى از ما و پندى خداوندان خردها را. (ترجمه تفسير طبرى)
- و داديمش خاندانش را و مانند آنان را با آنان رحمتى از ما و يادآوردنى براى دارندگان خردها. (معزى)
برخى محققان و صاحب نظران، ترجمه لفظ به لفظ در معناى دوم را ترجمه تحت اللفظى جدا نكردهاند و هر دو را با عنوان «تحت اللفظى» و يا «لفظ به لفظ» و يا «كلمه به كلمه» بحث كردهاند،(17) ولى برخى به پيروى از ترجمه پژوهان مغرب زمين، آن دو را از يكديگر جدا ساختهاند. ويژگىهاى اين نوع از ترجمه عبارتند از:
هدف اصلى در اين نوع ترجمه، انتقال معناى الفاظ و دقايق دستورى است، ولى توجه به آن به انتقال پيام يا محتواى بافتى متن مبدأ بيش از ترجمه لفظ به لفظ است و خواننده تا حدودى، هر چند با دشوارى، پيام را دريافت مىكند.
- تعادل ترجمه در اين نوع از ترجمه نيز به طور كامل و مطلوب رعايت نمىشود.
- واحد ترجمه در آن «واژه» و گاه «تكواژ» است.
- انسجام متن مقصد به دليل پاينبدى بيش از حد به زبان مبدأ مخدوش است، ولى وضعيت آن نسبت به ترجمه لفظ به لفظ، كمى بهتر است و فى الجمله انسجامى در آن ديده مىشود.
- حذف و اضافه در آن از لفظ به لفظ بيشتر است و اين امر در راستاى نزديك شدن به الگوهاى بيانى زبان مقصد رخ ميدهد.
- زبان اين نوع ترجمه از زبان معيار به دليل نزديكى آن به الگوهاى بيانى و ساختارى دستورى متن اصلى، فاصله دارد.
اين نوع ترجمه را كم و بيش در بسيارى از ترجمهها مىتوان ديد؛ مانند:
«يَخافُون ربَّبهم مِنْ فَوقِهم و يَفَعلون ما يُؤمَرون» نحل/50
- از پروردگارشان از بالاتر خويش مىترسند... (پاينده)
- پوردرگارشان را از فرازشان مىترسند... (جلال الدين فارسى)
«وجائتهم رسهلم بالبيّناتِ و ما كانوا ليؤمنوا كذلك نجزى القومَ المجرمين» يونس /13
- پيامبرانشان با نشانهاى آشكار آمدندشان و ايشان آن نبودهاند كه بگروند؛ ما بزهكار را كيفر چنين دهيم. (امامى)
ترجمه وفادار حد فاصل ترجمه «تحت اللفظى» و ترجمه «معنايى» است، ولى برخى محققان، ان را از ترجمه «معنايى» جدا نكردهاند. استاد بى آزار شيرازى در اين باره مىنويسد:
«ترجمه حرفى و معنوى كه بعضى از متخصصّان علم ترجمه آن را «ترجمه امين» مىنامند، ميان دو نوع ترجمه است: يكى ترجمه لفظ به لفظ (تحت اللفظى) و ديگرى ترجمه آزاد، و در تعريف آن، سخن «روژه كايوا» Caillois Roger - يكى از صاحب نظران بزرگ - درباره شعر مناسب است كه مىگويد: «خوب ترجمه كردن آثار «شكسپير» يا «پوشكين» به فرانسه، يعنى نوشتن متنى كه شكسپير و پوشكين اگر به جاى امكانات زبان انگليسى يا روسى، امكانات زبان فرانسه را در اختيار مىداشتند، آن را مىنوشتند.»(18)
پيتر نيومارك در توضيح ترجمه وفادار مىنويسد:
يك ترجمه وفادار مىكوشد تا معناى دقيق متنى (Contextual) متن اصلى را در محدوده ساختار دستورى زبان مقصد ايجاد نمايد... و تلاش مىنمايد به طور كامل به منظور و مقصود نويسنده متن زبان مبدأ و تحقق متنى او وفادار باشد.(19)
ويژگىهاى اين ترجمه عبارتند از:
- هدف مترجم در اين نوع ترجمه انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به انضمام رعايت ساختارهاى ادبى و بلاغى و ظرافت آنها، به ساختاهاى معيار زبان مقصد است.
- در اين نوع ترجمه به دليل وفادارى مترجم به ساختارهاى متن مبدأ و زبان مقصد و انتقال دقيق پيام، تعادل ترجمه برقرار است.
- واحد ترجمه با هدف ترجمه معادل، از كوچكترين واحد تا بزرگترين آنها متغير است. مترجم مىكوشد با انتخاب واحدهاى كوچكتر، ساختارهاى مبدأ را به ساختارهاى معيار مقصد منتقل كند. (معمولاً ساختارهاى مشابه منتقل مىشود) و چنان چه رعايت ساختارهاى مقصد او را از انتخاب واحد پايينتر بازداشت، به واحدهاى بزرگتر روى مىآورد.
- انسجام ترجمه به دليل وفادارى به زبان مقصد در بالاترين حد است.
- حذف و اضافه به دليل وفادارى به ساختارهاى هر دو متن (مبدأ و مقصد) بيش از تحت اللفظى و كمتر از معنايى است.
- زبان متن مقصد معيار است، ولى به روانى و شيوايى ترجمه معنايى نيست.
اين ترجمه اغلب خوش خوانتر از ترجمههاى پيشين و براى مترجمان از ترجمه وفادار، سادهتر است. توضيح اين روش پيشتر در سخنان آية اللَّه مكارم و آية اللَّه معرفت گذشت و در اين جا تنها به بخرى ويژگىهاى آن اشاره مىكنيم:
- هدف ترجمه انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به زبان معيار متن مقصد است. مترجم ر اين نوع ترجمه، به ساختارهاى ادبى و بلاغى متن مبدأ بسان ترجمه وفادار، وفادار نيست.
- تعادل معنايى ترجمه بيش از جنبههاى ادبى است.
- واحد ترجمه اغلب جمله است، ولى مترجم خود را براى حركت در واحدهاى پايينتر آزاد مىبيند و به اقتضا از آنها استفاده مىكند.
- انسجام ترجمه بيش از انسجام در ترجمه وفادار است.
- حذف و اضافه بيش از ترجمه وفادار است.
زبان ترجمه، معيار است.
بيشتر ترجمههاى متأخر را مىتوان نمونههايى از اين نوع ترجمه به شمار آورد؛ مانند ترجمه مكارم شيرازى، فولادوند، پاينده، خرمشاهى، مشكينى و...
مثال:
«و لا يأتين ببُهْتنٍ يفترينهُ بينَ أيديهنَّ و أرجلهنّ» ممتحنه/11
-... تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند... (مكارم)
-... و بچههاى حرام زادهاى را كه پس انداختهاند، با بهتان ]و حيله[ به شوهر نبندند... (فولادوند)
-... و فرزندى را از راه بهتان به دست نياورند كه نسبت آن را به دست و پاى خويش دهند... (خرمشاهى)
-... و دروغى را كه در ميان دستها و پاهاشان فرا بافته باشند، پيش نياورند... (مجتبوى)
-... بر كسى افترا و بهتان ميان دست و پاى خود نبندند (يعنى فرزندى را كه ميان دست و پاى خود پرورده و علم به آن از انعقاد و نطفه او دارند، به دروغ به كسى غير پدرش نبندند)... (الهى قمشهاى با ويرايش استاد ولى)
- و بچههاى حرام زاده خود را به دروغ منسوب به همسر خود نكنند... (صفار زاده)
- و بهتانى كه خود از پيش خود ساختهاند، بر يكديگر ننهند... (على اصغر حلبى)
-... و فرزندان خودشان را جز به شوهرانشان نسبت ندهند... (پور جوادى)
در ترجمههاى ياد شده، دو نكته به چشم مىخورد: اول: تأثير پذيرى مترجمان از حوزه تفسير كه در جاى خود بايد درباره آن سخن گفت و ديگر: گوناگونى ترجمهها و نامفهوم بودن ترجمههاى تحت اللفظى تا محتوايى.
در ترجمههاى ياد شده، ترجمههاى فولادوند، صفارزاده، حلبى، خرمشاهى و پورجوادى آزاد و ترجمه مكارم، معنايى و ترجمه مجتبوى تحت اللفظى و ترجمه الهى قمشهاى تحت اللفظى و تفسيرى است.
درباره اين آيه، تفسيرهاى گوناگونى مطرح شده است؛ از جمله:
«]الف[. بعضى آن را چنين تفسير كردهاند كه فرزندان مشكوكى را از سر راه بر مىداشتند و مدعى مىشدند كه اين فرزند از همسرشان است (اين امر در غيبتهاى طولانى شوهر بيشتر امكانپذير بود).
]ب[. بعضى نيز آن را اشاره به عمل شرم آورى دانستهاند كه باز از بقاياى عصر جاهلى بود كه يك زن خود را در اختيار چند مرد قرار مىداد، و هنگامى كه فرزندى از او متولد مىشد، به هر يك از آنها كه مايل بود، فرزند را به او نسبت مىداد. ]مانند: نسبت دادن «عمرو» به «عاص بن وائل السهمى» از ميان پنج نفر[.
ولى با توجه به اين كه مسأله زنا قبلاً ذكر شده و ادامه چنين امرى در اسلام امكانپذير نبود، اين تفسير بعيد به نظر مىرسد و تفسير اول مناسبتر است، هر چند گستردگى مفهوم آيه هرگونه افترا و بهتان را شامل مىشود.
تعبير «بين ايديهن و ارجهلن» (= پيش دست و پاهايشان) ممكن است اشاره به همان فرزندان سر راهى باشد كه به هنگام شير دادن در دامان آنها قرار مىگرفت و طبعاً پيش پا و دست آنها بود.»(20)
با توجه به تفسيرهاى ياد شده و تفسيرهاى ديگرى مانند انتساب فرزند حرام زاده به همسر كه در برخى ترجمهها آمده بود، نزديكترين ترجمه از آنِ آية اللَّه مكارم شيرازى است: «تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند...»؛ اما آيا اين ترجمه گوياست و مىتوان آن را بهترين ترجمه دانست؟ آيا اين ترجمه، خود رهيافت يك تفسير نيست؟ بنابراين، به نظر مىرسد اين ترجمه از مواردى است كه به تنهايى نمىتواند جواب گو باشد.
پيشتر، تعريف ترجمه آزاد، از يادداشت آية اللَّه مكارم شيرازى روايت شد:
«... ]در ترجمه آزاد[ مترجم خود را مقيد به انتقال دقيق محتواى متن مورد نظر نمىداند، بلكه به تناسب اهدافى كه دارد، محتوا را كم يا زياد كرده و يا شرح و توضيحى بر آن مىافزايد، هر چند روح مورد نظر در مجموع ترجمه محفوظ است، ولى بديهى است كه نمىتوان نام ترجمه را بر آن نهاد.»
ولى اين تعريف مورد اتفاق نيست. در كتاب بر بال قلم در برداشتى از نخستين درسهاى ترجمه آمده است:
«ترجمه آزاد يا مفهومى (Free): در اين گونه، مفهوم كلى جمله ترجمه مىشود. كاربرد اين گونه در جايى است كه اگر به اصل كلمههاى متن مبدأ وفادار بمانيم، مفهوم آسيب ببيند؛ مثال:
او نگاه كثيفى به من داد. He gave me a nasty look اين ترجمه دو ايراد اساسى دارد: يكى آن كه در زبان ما «نگاه كثيف» جايگاه معنايى ندارد؛ ديگر اين كه «نگاه دادن» در زبان ما معمول نيست؛ از اين رو جمله مزبور را فقط به شكل مفهومى بايد ترجمه كرد. يعنى: «او چپ چپ نگاهم كرد».(21)
تعريف ترجمه آزاد را از ديدگاه استاد معرفت، پيشتر آورديم. ايشان ترجمه آزاد را برابر با ترجمه معنايى گرفته، چنين مىنويسد:
«در اين ترجمه، مترجم سعى مىكند معنايى را از قالبى به قالب ديگر بريزد، تا معناى مقصود كاملاً ادا شود؛ يعنى بى كم و كاست مراد متكلم برگردانده شود و حتى المقدور الفاظ و كلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جايگزين هم باشد و در صورتى كه امكان نداشته باشد، دست به تقديم و تأخير و كم و زياد كردن برخى عبارات مىزند؛ چه بسا يك يا چند كلمه بر عبارت مىافزايد - نه چندان زياد - تا معنا به خوبى روشن شود، اين گونه ترجمه را ترجمه معنوى نيز مىگويند؛ زيرا بيشتر سعى بر انتقال كامل مفاهيم است نه تطابق لفظى...»(22)
استاد بى آزار شيرازى در تعريف ترجمه آزاد يا خلاصة التفاسير مىنويسد:
«بعضى از مترجمان با توجه به نامفهوم بودن ترجمههاى پيشين، بر آن شدند كه خود را از قيد ترجمه «حرفى» و تحت اللفظى رها سازند و به ترجمه معنى و مفهوم قرآن بپردازند و با حفظ معناى اوليه، آن را به زبان دوم بازگو كنند و خلاصه تفاسير را لا به لاى ترجمه بگنجانند؛ مانند: ترجمه با خلاصة التفاسير مرحوم ياسرى، ترجمه با خلاصة التفاسير مرحوم الهى قمشهاى و معانى القرآن استاد محمد باقر بهبودى.
در ترجمههاى آزاد متأسفانه بسيارى از ريزه كارىها و هنرهاى ادبى و مزاياى ديگر قرآن مورد غفلت قرار گرفته است؛ به عنوان نمونه در آيه 36 سوره بقره «فأزلّهما الشيطان عنها»، معنى «عنها» از ترجمه افتاده و چنين ترجمه شده است: «شيطان آدم و حوا را به لغزش افكند.»(23)
آقاى دكتر قلى زاده، در تعريف ترجمه آزاد آورده است:
«اين نوع ترجمه، نقطه مقابل ترجمه لفظ به لفظ است. در اين روش ترجمه كه اغلب مترجمان و اهل نظر آن را بدترين نوع و روش ترجمه مىدانند،(24) انتقال «پيام» نويسنده و نه معانى عبارات و جملات متن در قالب و ساختارهاى زبان مقصد، تنها هدف مترجم است. به عكس آنچه تصور مىكنند حجم متن ترجمه در ترجمههاى آزاد لزوماً بيش از حجم متن مبدأ نيست؛ بلكه بسا كمتر از آن نيز باشد.(25)
ديدگاه نگارنده در اين نوشتار فراتر از نظريه آية اللَّه مكارم است و ترجمه تفسيرى (به معناى سوم )ج) ( را نيز شامل مىشود، بر اين اساس برخى ويژگىهاى آن عبارت است از:
- تعادل ترجمه معمولاً به طور كامل برقرار نيست.
- واحد ترجمه اغلب بند و سپس جمله است و گاه نيز بين اين دو شناور مىباشد.
- انسجام به طور كامل برقرار است و چه بسا انسجام آن به دليل پايبند و وفادار نبودن مترجم نسبت به متن مبدأ، از انواع ديگر ترجمه بيشتر باشد.
- حذف و اضافه در معنا رخ مىدهد.
- حذف و اضافه لفظى نيز فراوان است.
- زبان ترجمه معيار و بسا شيواتر از انواع ديگر باشد.
ترجمه تفسيرى سه تعريف دارد كه بر اساس اولين آنها، قسيم انواع ديگر ترجمه است و بر اساس دومين آنها، قسيم انواع ديگر نيست، بلكه در حكم تكملهاى براى آنها و قابل جمع با همه آنهاست، و در مورد تعريف سوم، ترجمه تفسيرى را مىتوان جزئى از ترجمه معنايى دانست.
الف - «مترجم به شرح و بسط مطالب مىپردازد، منتها به زبان ديگر غير از زبان اصل، مانند تفاسير فارسى يا ديگر زبانها نسبت به قرآن كريم.»(26)
بر اساس اين تعريف، تفسير نمونه، منهج الصادقين و ترجمه الهى قمشهاى، همه جزو اين تعريفاند.
ب - ترجمه تفسيرى در اين معنا شامل تفاسيرى چون نمونه، منهج الصادقين و مانند آنها نمىشود، بلكه تنها به ترجمههايى گفته مىشود كه مترجم براى بازسازى فضاى آيه در زبان مقصد و انتقال بهتر مفاهيم و نيز ارائه معناى تفسيرى و مانند آن، توضيحهايى را در لابهلاى ترجمه خويش مىآورد. آقاى دكتر بى آزار شيرازى در اين باره آورده است:
«... ترجمه متون كهن و كتب مقدس، به ويژه قرآن مجيد، داراى زمينههاى خاص عصر خود از نظر لغوى، تاريخى، جغرافيايى، قومى و الهى و معنوى است و لغات و كلمات خاص عصر ما، با آن همه دگرگونى و فاصله زمانى، نمىتواند به تنهايى جايگزين متن اصلى گردد و به طور تحت اللفظى وافى به مقصد باشد و اين كه ترجمههاى تحت اللفظى را اين هم مبهم و نامربوط و گسسته و احياناً موهون مىبينيم، يكى از دلايل آن همين بيگانگى مفاهيم لغات و واژههاى عصر تكنولوژى حاضر با مفاهيم لغات عصر قرآن است.
بنابراين، لازم است در عين حفظ پيوستگى مطالب و خارج نشدن از ترجمه مفهوم و سبك قرآن، با استفاده از تفاسير و ارتباط آيات و ساير شرايط ترجمه تفسيرى، و به كارگيرى كلمات مناسب و با در نظر گرفتن مفاهيم واقعى آنها در عصر قرآن و زمينههاى تاريخى آنها و احياناً با افزودن كلمه يا جمله تفسيرى و توضيحى در قلاّب و پرانتز و دسته بندى و رديف كردن و تيترگذارى و استفاده از علايم و رموز جديد نگارش و يا توضيح پارهاى از مطالب لازم در پانويس يا مقدمه، فاصله زمانى را جبران كنيم و هر چه بيشتر ترجمه را به متن اصلى قرآن نزديكتر و براى خوانندگان آشكارتر گردانيم، و بگذاريم خود سخن بگويد، نه اينكه خود به جاى آن سخن بگوييم.» (27)
براى مثال ترجمه آيه اول سوره كوثر در ترجمه تفسيرى الهى قمشهاى، چنين آمده است:
«]اى رسول گرامى[ ما تو را كوثر ]عطاى بسيار[ بخشيديم ]به تو مقام سيد انبيا، نام نيكو، كثرت فرزند، نهر كوثر، مقام رحمة للعالمينى، شفاعت كبراى امت، شرح صدر و همّت عالى از لطف خود عطا كرديم.[»
در ترجمه آية اللَّه مكارم شيرازى آمده است:
«ما به تو كوثر]= خير و بركت فراوان[ عطا كرديم».
ترجمه استاد فولادوند:
«ما تو را چشمه كوثر داديم.»
ترجمه آية اللَّه مشكينى:
«به يقين ما تو را كوثر عطا كرديم. ]خير فراوان، دين قيّم، كتاب باقى، علم بى پايان، نسل باقى روزافزون، علماى امت، حوض كوثر و نهر بهشتى.[
چنان كه ديده مىشود، در ترجمههاى ياد شده كه همه آنها مصداقهايى از ترجمه معنايى - تفسيرى هستند، توضيح و تفسير از يك كلمه تا چند سطر آورده شده است، ولى اگر اين توضيحها هيئت ترجمه را به سوى تفسير كشاند، در اطلاق لفظ «ترجمه» بر آن جاى سخن است.
ج - ترجمه تفسيرى در معناى سوم از اين قرار است كه مترجم برداشتهاى تفسيرى خود را در ترجمه، بدون نشانههاى مشخص كننده (پرانتز يا قلاب)، منتقل مىسازد. ترجمه تفسيرى در اين معنا با يكى از معانى ترجمه آزاد پيش گفته، برابر است و ما در اين نوشتار، چنين ترجمهاى را «آزاد» مىناميم؛ مانند:
-... خواستيم تا به جاى او، خدايشان فرزندى بهتر و صالحتر و مهذبتر و نزديكتر به ارحام پرستى به آن پدر و مادر بخشد. (الهى قمشهاى)
- ما بادها را به دامادى گلها و درختان فرستاديم... (جواهر القرآن)(28)
مطالعه و بررسى آراى گوناگون درباره شيوهها و انواع ترجمه، و نيز نگاهى به ترجمههاى موجود و مثالهاى ارائه شده از سوى صاحبان آرا، نتايجى را به دست مىدهد كه عبارت است از:
الف - هر ترجمهاى هر چند لفظ به لفظ و آزاد، ممكن است براى مخاطبان ويژهاى مفيد باشد، و چه بسا از ديگر ترجمهها مفيدتر، ولى سخن در ترجيح نوع و روشى از ترجمه براى مخاطبان عام است؛ مانند ترجمه معنايى - تفسيرى براى عموم مردم.
ب - بسيارى از ترجمههاى موجود، هر يك مشتمل بر انواع ترجمه است؛ چه بسا قسمتى از يك آيه، ترجمهاى لفظ به لفظ داشته باشد و قسمتى تحت اللفظى، وفادار يا آزاد؛ بنابراين، طبقه بندى دقيق ترجمهها اگر ممكن نباشد، دشوارىهاى فراوانى دارد. با اين وصف، نمىتوان نقش كار آمد و پى آمدهاى تعيين نوع ترجمه و هدف مدارى كار مترجم را ناديده گرفت؛ به ديگر سخن، اگر مترجم مدار ترجمه مدار ترجمه خويش را بر ترجمه «معنايى» گذاشته باشد، براى مثال، بايد تركيبهاى چون «الذينء امنوا»، «الذين كفروا» و مانند آنها را به «مؤمنان» و «كافران» ترجمه كند؛(29) چرا كه خوش توانتر و به زبان معيار نزديكتر است و اگر مبناى كار مترجم «وفادار» باشد، بايد در مثال مذكور به ترجمه لفظ به لفظ روى آورد «آنان كه ايمان آوردند» و «آنان كه كفر ورزيدند» و مانند آنها.
ج - ترجمههايى را كه همراه برداشتهاى تفسيرى ارائه مىشوند، بدون اين كه اصل ترجمه از تفسير جدا شود، جزو ترجمههاى معنايى قرار مىدهيم و نه ترجمههاى تفسيرى؛ براى مثال ترجمه «.. تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند...»(30) كه بر گرفته از نوعى تفسير است، جزو ترجمه معنايى است و نه ترجمه تفسيرى، هر چند بتوان اين نوع ترجمهها را در حوزه ترجمههاى معنايى، از ترجمههاى صِرف جدا كرد.
د - جايگزينى و برگردان عبارتهاى كنايى، تشبيهها و... ترجمه را از معنايى به آزاد خارج نمىكند.
ه - مرز دقيق ترجمه وفادار و معنايى: پرسشى را كه درباره اين دو نوع ترجمه، مىتوان مطرح كرد، اين است كه اين دو نوع ترجمه چه رابطهاى با هم دارند؟
ترجمه وفادار به دنبال انتقال پيام و مفهوم اصلى به زبان مقصد است و مانند ترجمه معنايى، به ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد پايبند است، ولى از آن جا كه در اين نوع ترجمه، وفادارى به ساختارهاى بيانى زبان مبدأ تا حد امكان حفظ مىشود، پايبندى به ساختارهاى زبان مقصد دچار نوسان مىگردد.
توضيح اين كه: پايبندى مترجم به متن اصلى در ترجمه وفادار، گاه او را ناگزير مىكند از وفادارى خويش به ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد بكاهد و اين مىتواند مرز جدايى ترجمههاى وفادار و معنايى باشد؛ بنابراين، اگر مترجم در ترجمه وفادار، افزون بر پايبندى خويش به ساختارهاى زبان مبدأ، ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد را به سان ترجمه معنايى رعايت كند، نمونه برترى از ترجمه معنايى به شمار مىرود و اگر از وفادارى خويش به الگوهاى بيانى زبان مقصد بكاهد، از دامنه ترجمه حضايى خارج مىشود؛ براى مثال، در ترجمه «لم تقولون مالا تفعلون» اگر به جاى «ما» «چيزى» قرارداده شود، ترجمه وفادار - معنايى است، ولى اگر «سخنى» قرار گيرد، معنايى است:
- چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد.
- چرا سخنى مىگوييد كه انجام نمىدهيد.
توضيح بيشتر در بند «و» آمده است.
و - آيا ترجمه وفادار بهترين نوع ترجمه است، آقاى دكتر قلى زاده در اين باره مىنويسد:
«بايد گفت كه مطلوبترين و دقيقترين روش براى ترجمه، همين روش است و اگر اين نوع يا روش ترجمه در نهايت دقت و شيوايى، صورت گيرد، آرمانىترين روش ترجمه خواهد بود».(31)
اين سخن، اگر ساختارهاى متناسب زبان مقصد در آن به سان ترجمه معنايى، رعايت شود، به قطع پذيرفتنى است، ولى اگر از وفادارى و عنايت به ساختارهاى زبان مقصد، به دليل توجه به ساختارهاى زبان مبدأ، بكاهد، نمىتوان آن را بهترين ترجمه به شمار آورد. شيوايى و خوش خوانى يكى از مهمترين ويژگىهاى قرآن كريم است؛ قرآن به زبان عامه مردم سخن گفته و از زبان گروههاى خاص پيروى نكرده است و انتقال اين ويژگى به زبان مقصد و بازسازى فضاى متن، خود از اصول ترجمه است؛ بنابراين، شيوايى، روان بودن و عامه فهم بودن را بايد به سان ديگر ملاكها، در انتخاب برترين نوع ترجمه، لحاظ كرد.
بنابراين، شيوايى، روان بودن و عامه فهم بودن را بايد به سان ديگر ملاكها، در انتخاب برترين نوع ترجمه، لحاظ كرد.
آقاى قلى زاده در توصيف ترجمه معنايى آورده است:
«عموم مترجمان، پيرو و طرفدار اين شيوه ترجمهاند از آن جهت كه هدف اساسى در اين روش ترجمه تنها انتقال دادن معنا، محتوا و پيام متن مبدأ و نيز روان بودن و عامه فهم بودن متن مقصد مىباشد».(32)
ايشان در ادامه، چهار مثال را ذكر مىكنند و يك مورد را به وفادار توصيف مىنمايند كه عبارت است از:
«... و ما اللَّه بغافِلٍ عمّا تعملون؛ (بقره/85)
- و خدا از آنچه مىكنيد، غافل نيست» (خرمشاهى ]و فولادوند[)
- ]... و خداوند از آنچه انجام مىدهيد، غافل نيست. (مكارم)[
ترجمه وفادار (پيشنهادى)... و خداوند «هرگز» از آنچه مىكنيد، غافل نيست.»(33)
شايان ذكر است كه در ترجمه معنايى، زمانى انتقال معنا به معنا وافى و صحيح است كه اگر - براى مثال - مفهوم همراه با تأكيد بيان شده باشد، اين تأكيد به گونهاى متناسب با ساختار زبان مقصد منتقل شود ور نه، اساساً نمىتوان چنين ترجمهاى را معنايى دانست، بله؛ اگر در عين انتقال معنا همراه با تأكيد و بازسازى فضا در زبان مقصد، تناسب با ساختار ادبى مبدأ نيز همراه باشد، درجه برترى از ترجمه را داراست و ما آن را با نام «وفادار» مىستاييم.
اينك، در چند ترجمه ياد شده ترجمههاى آقايان: مكارم، فولادوند و خرمشاهى از آن جهت كه تأكيد را منتقل نكردهاند - در حالى كه انتقال آن با ساختار ادبى فارسى تناسب دارد - كامل نيست و ترجمه پيشنهادى از اين جهت كاملتر است، ولى قيد تأكيد «هرگز» بهتر است پيش از «غافل» قرار گيرد؛ ترجمه پيشنهادى چنين است:
«و خدا از آنچه مىكنيد ]يا انجام مىدهيد[، هرگز غافل نيست.»
«خدا» و «خداوند»، هر دو به يك معنا به كار مىرود، ولى در معناى «خداوند» به دليل «وند» (پسوند مالكيت و نسبت، مانند فولادوند و كمالوند) به نوعى معناى مالكيت خوابيده كه آيه بدان نپرداخته است؛ بنابراين، ترجمه به «خدا» از نظر ساختارى و معنايى وفادارتر است.
از سوى ديگر، فعل «مىكنيد» از دو جهت بر «انجام مىدهيد» و «انجام مىدهيد» از يك جهت بر «مىكنيد» ترجيح دارد. فعل «مىكنيد» بسيط است و از اين رو با گزيده گويى متناسب و نيز به زبان اصيل نزديكتر مىباشد و فعل مركب «انجام مىدهيد» به ذوق مردم روزگار ما خوشتر و به زبان معيار نزديكتر است.
ز - زبان معيار
يكى از مسائل مهم در شناخت بهترين ترجمه، شناخت صحيح زبان معيار است. بيشتر قرآن پژوهان و مترجمان قرآن، و چه بسا همه آنان در اين كه ترجمه بايد به زبان معيار باشد، اتفاق نظر دارند.(34) آنچه مهم است،
شناخت صحيح زبان معيار است.(35)
زبان معيار امرى كاملاً شناخته شده نيست و كارشناسان نتوانستهاند بر تعريفى مشخص از آن هم صدا شوند و شايد دليل عمده آن تغيير و تحول دائمى و شناور بودن آن باشد؛ با اين حال، برخى كارشناسان ملاكهايى براى تشخيص آن ارائه كردهاند كه مهمترين آنها به قرار زير است:
- خالى بودن متن از عناصر زبانى متروك و منسوخ يا مهجور؛
- پرهيز از گرده بردارى؛
- پرهيز از به كارگيرى عناصر و ساختارهاى مخصوص شعر و يا عناصر زبان صنفى؛
- نزديك بودن به زبان جارى و متداول و همراه بودن با آن؛ و...
بر اساس ويژگىهاى زبان معيار، جملههايى مانند: «پيشترين نگاشتهاى كه...» به جاى «قديمىترين نوشتهاى كه...» و «بايستههاى پژوهيده دانشوران...» به جاى «تحقيقات ضرورى انجام شده محققان...» هر چند به نظر خوشتر مىآيد، ولى كمى از زبان معيار فاصله دارد و يا اساساً جزو آن نيست. استاد خرمشاهى در توصيف زبان معيار مىگويد:
«نثر معيار، تعريفهاى متعددى دارد. بعضى از صاحب نظران هم بر آنند كه چنين نثرى نداريم؛ اما به برداشت من، نثر معيار مفهوم و مصداق دارد و مراد از آن نثرى است كه خوشخوان، بى عيب يا كم عيب و قابل پيروى و آموزشى است و سزاوار است كه اكثريت تحصيل كردگان و اهل قلم به آن شيوه بنويسند و مىنويسند. نثرى كه ساده، اما نه سطحى، آسان ياب، دقيق، سنجيده، وافى به مقصود، بدون حشو و زوايد و اطناب و ايجاز مفرط، بدون شاعرانه شدن و شعار دادن، بدون «سبك» و حتى المقدور بدون هيجان، بدون آب و انشا و قلمگردانىهاى اضافى و بدون ريخت و پاش است.»(36)
اگر اين تعريف را بپذيريم، بسيارى از نثرهاى مشمول عنوان «معيار» از رده خارج مىشوند كه گويا ايشان، چنين مقصودى ندارند. در اين ميان، اساسىترين كار، تشخيص ملاك زبان معيار است كه به نظر دست يابى به آن دشوار مىنمايد، هر چند روزنامهها و مجلات و نويسندگان و گويندگان فرهنگى با ادبياتى معمول و غالبى، مىتوانند از بهترين ملاكهاى تشخيص به شمار آيند.
اينك، نمونهاى از ترجمه به زبان غير معيار را رد ترجمههاى متأخر، مىيابيم. خطاب «يا بُنَىَّ» (لقمان /16) در ترجمهها چنين آمده است:
- مكارم: «پسرم!» (معنايى)
- قمشهاى: «اى فرزندم» (آزاد)
- خرمشاهى: «فرزندم!» (آزاد)
- مشكينى: «اى پسر عزيزم!» (معنايى - تفسيرى)
- صفارزاده: «اى فرزند!» (آزاد)
- كرمى: «هان اى پسركم!» (معنايى)
- مجتبوى، امامى، فولادوند و سراج: «اى پسرك من!» (معنايى)
- پيشنهادى: «اى پسرم!» (وفادار)
در ترجمههاى ياد شده، شايد بهترين ترجمه از آن آية اللَّه مكارم و آية اللَّه مشكينى باشد و ترجمه خانم صفارزاده از مهربانى پدرانه خالى است. تصغير «پسرك» در زبان معيار كاربرد ندارد و افزون بر آن، بر دو معناى تحبيب و تحقير مشتمل است كه اين خود كژتابى آن را سبب مىشود.
ح - واحد ترجمه: چنانكه گذشت، «واحد ترجمه» در هر نوع از انواع ترجمه، تكواژ، واژه، گروه، جمله واره و جمله و گاه چند جمله و يك بند است.(37) (مورد اخير بيشتر در متون ادبى به كار مىرود و شايد در قرآن نتوان نمونهاى براى آن يافت). در يك ترجمه موفق، واحد ترجمه به انگيزه و هدف مترجم از ترجمه و متن مورد ترجمه باز مىگردد. آقاى محمود حدادى در اين باره مىنويسد:
پيش از هر گونه اقدام مشخص در راه تعيين واحد ترجمه، بايد متن را در كليت آن در نظر گرفت و يكپارچگى را به دست آورد. منتها چيزى منزوى و «به خود» نيستند، بلكه هر متنى در پيوند با جهان عينى، زاييده شرايط ويژه خويش است و بستر زمانى و مكانى خاص خود را دارد، از اين رو و براى مشخص سازى و به دست آوردن يكپارچگى آن مىتوان يك سلسله پرسشهايى كرد؛ مانند آن كه:
- متن را چه كسى نوشته است و براى چه كسى؟
- به چه هنگام و چه انگيزهاى؟
- چگونه نوشسته است و به قصد چه تأثيرى؟
... اين يكپارچگى را مترجم هيچ گاه نبايد از نظر دور بدارد، هر چند روش كار ترجمه، او را ناگزير مىسازد متن را به بند، جمله، يا حتى تك واژه بخش و تجزيه كند.»(38)
متن اصلى مىتواند ساده، علمى، ادبى، مقدس و... باشد؛ طبيعى است كه مترجم توانا، واحدهاى گوناگونى را متناسب با آن انتخاب مىكند؛ براى متن ساده و غير علمى مىتواند گروه، جمله واره و جمله را واحد قرار دهد و براى متنهاى علمى، واحدهاى كوچكتر مانند واژه مناسبتر و پسنديدهتر است و براى متون دقيق و مقدس، مانند قرآن كريم، كوچكترين واحد سرآغاز كار است كه اگر متن اقتضا كند، به واحدهاى بزرگتر ارتقا مىيابد.
مترجم بسته به اين كه براى چه مخاطبى و به چه هدفى ترجمه مىكند، مىتواند واحد ترجمه را انتخاب كند. از سوى ديگر، گاه متن اصلى اختيار را از كف مترجِم گرفته او را به دنبال خود مىكشد و آن، جايى است كه ساختار زبانى زبان مقصد، توان برابرى و همراهى با زبان مبدأ را نداشته باشد. در اين جاست كه مترجم به ناچار در واحد ترجمه تا آن جا توسعه مىدهد كه بتواند پيام محتواى زبان مبدأ را به زبان مقصد به درستى و به تمامى منتقل كنداً در نتيجه واحد ترجمه همواره يكسان در نظر گرفته نمىشود، و از تكواژ تا جمله و بند متغير است،(39) ولى مترجم مىتواند پايه ار خود را بر يك واحد مشخص قرار دهد و تغييرها را بر حسب ضرورت در كار گيرد.
چند مثال
چنان كه گذشت، مترجم متون مقدس، گاه ناگزير است از واحد كوچكتر به واحد بزرگتر روى آورد و اين در صورتى است كه معادل در ساختار نحوى زبان مقصد، بر پايه واحد كوچكتر به دست نيايد. شواهد اين رخداد كم نيست كه به چند نمونه اشاره مىشود:
1. «بعض... بعض»: اصطلاحى است در قالب يك گروه يا عبارت. اين عبارت در آيات فراوانى آمده و مقصود از آن «همديگر» يا «يكديگر» است. اگر مترجم براى ترجمه عبارت «بعض... بعض» از واحدهاى كوچكتر از گروه، استفاده كند، ترجمهاى دشوار و گاه گنگ به دست مىدهد؛ مثال:
«لا تَجْعَلوا دُعاءَ الرَّسُولَ بَيْنَكُم كَدعاءِ بَعْضكم بَعْضاً» نور /63
- خطاب كردن پيامبر را در ميان خود، مانند خطاب كردن بعضى از خودتان به بعضى ]ديگر[ قرار مدهيد... (فولادوند)
- صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكيدگر قرار ندهيد...(مكارم)
- خواندن پيامبر را در ميان خودتان، همانند خواندن هميدگر مشماريد (خرمشاهى)
- ندا دادن پيامبر را در ميان ]جامعه[ خويش بسان ندا دادن يكديگر قرار ندهيد ]كه به طور عادى همديگر را ندا مىدهيد[.... (مشكينى)
- وقتى كه پيامبر را صدا مىزنيد، اين طور خودمانى نباشد كه گويى يكى از افراد خودتان را صدا مىزنيد، بلكه احترام خاصى بايد رعايت شود. (صفارزاده)
از بين ترجمههاى ياد شده، ترجمههاى آقايان: مكارم، خرمشاهى، كرمى و صفارزاده، در ترجمه عبارت «بعض... بعض» موفقتر است. افزون بر نكته ياد شده، در ترجمههاى مذكور، نكات مهم ديگرى نيز وجود دارد كه لازم است بدانها اشاره شود:
الف- براى آيه مورد بحث، تفسيرهاى گوناگونى از سوى مفسران ارائه شده است كه مترجم بايد با توجه به تفسير مورد تأييد مورد تأييد خويش، ترجمه را به روشنى ارائه كند؛ ولى چهار ترجمه اول (فولادوند، مكارم، خرمشاهى و كرمى) كژتاب است؛ يعنى به روشنى مشخص نيست كه پيامبرصلى الله عليه وآله مردم را صدا مىزند يا مردم او را؟ يعنى بر اساس اين ترجمه، هر دو تفسير ممكن است به ذهن خواننده برسد. ترجمه آزاد خانم صفارزاده - در اين مورد - روشنترين ترجمه و ترجمه آية اللَّه مشكينى با عبارتى توضيحى، از دام كژتابى رهيده است.
ب - ترجمه «لا تجعلوا» با تفسير اول (پيامبر دعوت كند) به «نگيريد»، «مشماريد»، «نپنداريد» و مانند آنها از ترجمه آن به «قرار ندهيد» مناسبتر و زنجيره همنشينى برقرار است،(40) و ترجمه آن به «قرار ندهيد» بر اساس تفسير دوم (مردم پيامبرصلى الله عليه وآله را ندا دهند) اشكالى ندارد.
ج - عبارت «بعض... بعض» گاه با حروف «مِن»، «ل»، «الى» و «على» آمده است (يكديگر، با يكديگر، براى هم يا براى يكديگر، از يكديگر، بر يكديگر و...)
«... بعضكم بعضاً»(41)؛ «.. بعضهم لبعض...»؛(42) «...بعضها من بعض...»(43)؛ «... بعضه على بعض...»(44)؛ «بعضهم الى بعض...»(45)
2. «ما ادريك»: عبارت «ما ادريك» و «ما يدريك» بيش از پانزده بار در قرآن به كار رفته است. اين عبارت قرآنى را به دو گونه مىتوان ترجمه كرد؛ براى مثال آيه «و ما ادريك ما ليلة القدر» را مىتوان به شكلهاى زير ترجمه كرد:
- و چه آگاه كرد تو را چيست شب قدر؟! (لفظ به لفظ)
- و از شب قدر چه آگاهت كرد. (تحت اللفظى، فولادوند)
- و تو چه مىدانى شب قدر چيست؟! (معنايى، مكارم)
در بين ترجمههاى ياد شده، ترجمه با واحد گروه مناسب است؛ زيرا «ما ادريك» اصطلاحى است براى بيان عظمت و دوررس بودن از فهم مخاطب و اين مطلبى است كه لغت شناسان و قرآن پژوهان بدان تصريح كردهاند.(46)
1 - تفسير و مفسران، ص 115.
2 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 20 به نقل از
M.L. larson; meaning-Based Translation: A Guide ot cross - Language Equivalence; university press of American, Inc, 1984. p.15.
3 - ر.ك: تفسير مفسران، ج 1، ص 113 و 114.
4 - همان، ص 114.
5 - همان، ص 115.
6 - قرآن ناطق، ص 246.
7 - قرآن ناطق، ص 230 و 231.
8 - ترجمه ارتباطى خواننده محور است و ترجمه روان را كه با خواننده ارتباطى استوار برقرار مىكند بر ترجمه معنايى كه از زبان مبدأ فاصله چندانى نمىگيرد و به ديگر سخن بوى ترجمه مىدهد، ترجيح مىدهد. براى آگاهى بيشتر ر.ك: دربارهى ترجمه، ص 53-50.
9 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 1، به نقل از:
P. NewMark: A Textbook of Translation; U.K. PrenTice Hall.a First edition, 1988, PP. 46-49.
10 - قرآن ناطق، ص 255 251 249.
11 - قرآن ناطق، 241-233.
12 - ترجمه ابوالقاسم پاينده، يادداشت مترجم؛ قرآن ناطق، ص 239.
13 - مشكلات ساختارى ترجمههاى قرآن كريم، ص 22.
14 - منظور از تعادل ترجمه، همسانى تأثير متن مبدأ و متن مقصد بر خوانندگان است.
15 - به باور برخى محققان، درصد اين نوع ترجمه در ترجمههاى ياد شده، بين 70 تا 90% است. (ر.ك: همان، ص 23-22).
16 - سوره ص، 43.
17 - ر. ك: قرآن ناطق، ص 241 و 242؛ ترجمه آية اللَّه مكارم شيرازى، يادداشت مترجم؛ تفسير و مفسران، ج 1،
ص 113.
18 - قرآن ناطق، ص 247؛ به نقل از نسخه بادليان، نوشته به سال 947 ه.
19 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 25، به نقل از:
P. newmark: A Textbook of Translation; Ibid; p.64.
20 - تفسير نمونه، ج 24، ص 46.
21 - بر بال قلم، ص 299 و 300.
22 - تفسير و مفسران، ج 1، ص 114.
23 - قرآن ناطق، ص 263-261.
24 - ارزش گزارى نوع ترجمه نسبى است و به مخاطب و موضوع متن مورد ترجمه بستگى دارد.
25 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 28.
26 - تفسير و مفسران، ص 115.
27 - قرآن ناطق، ص 267.
28 - ترجمه مهدى الهى قمشهاى، ويرايش حسين استاد ولى.
29 - درباره ترجمه، مقاله «مسائل ترجمه»، ابوالحسن نجفى، ص 14-13.
30 - البته به شرطى كه اين و را از نظر معنا يكسان تلقى كنيم.
31 - ممتحنه /12.
32 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 25.
33 - همان، ص 26.
34 - همان، ص 28.
35 - قرآن كريم به زبان معيار عرب جاهلى، نازل شده است: «ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه» (ابراهيم، 4) و «تلك آيات الكتاب المبين» (يوسف، 1) و...؛ بنابراين، ترجمه آن هم بايد به زبان معيار باشد؛ ولى زبان معيار نيز ميتواند زيبا يا نا زيبا باشد. قرآن نهايت زيبايى را در زبان معيار به كار گرفته است؛ از بيان شاعرانه، نمك سجع و فاصله و وزن و... ولى هيچ يك نثر قرآن را از معيار خارج نكرده است. بين نثر معيار با سبك تفاوت است. قرآن سبكى نو و بديع دارد كه تا آن زمان سابقه نداشت، ولى زبان آن معيار بود؛ يعنى مخاطبان آن، آن را مىفهميدند و به راحتى با آن انس مىگرفتند. آقاى خرمشاهى در رد نظريه آقاى هوشنگ گلشيرى كه در نقد خود بر ترجمه آقاى خرمشاهى، زبان معيار را نامناسب دانسته و پيشنهادهايى داده به بيان اجمالى از زبان معيار پرداخته است. (بينات، شماره 12، ص 63-56).
36 - ر.ك: احمد سميعى، نگارش و ويرايش، ص 52-48.
37 - سيرى بى سلوك، ص 554.
38 - براى آگاهى بيشتر ر.ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 143-140؛ مقدمات زبانشناسى، ص 140-131.
39 - مبانى ترجمه، ص 74 و 75.
40 - براى آگاهى بيشتر ر.ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 144 و 145.
41 - ر. ك: همان، ص 151.
42 - نور، 63.
43 - اسراء، 88.
44 - آل عمران، 34.
45 - انفال /37.
46 - بقره، 76.
47 - اقرب الموارد: «و ما ادريك و ما يُدريك» اى: ما تدرى...» ر.ك: كلمه «درأه»؛ قاموس قرآن، ماده «درى» آقاى دكتر على محمد مؤذَّنى در مجله ميراث جاويدان (شماره 18، تابستان 1376)؛ مقالهاى با عنوان (ما ادريك) در قرآن مجيد» ارائه كرده است كه مراجعه به آن در اين باره مفيد است.
منابع و مآخذ
- اقرب الموارد فى فُصَح العربية الشوارد، سعيد الخورى الشرتونى اللبنانى، دارالاسوة للطباعة و النشر، ط الاولى، 1374 ش.
- القرآن الكريم، ترجمه جلال الدين فارسى، انجام كتاب، چ اول، تهران، 1369 ش.
- القرآن كريم، ترجمه على مشكينى، الهادى، چ اول، قم، 1380 ش.
- القرآن كريم، ترجمه مهدى الهى قمشهاى، ويرايش حسين استاد ولى، دارالكتب الاسلامية، ج اول، تهران، 1377 ش.
- القرآن كريم، سيد جلال الدين مجتبوى، انتشارات حكمت، ج اول، تهران 1371 ش.
- القرآن كريم، محمود ياسرى، انتشارات اسلامية، ج اول، تهران 1372 ش.
- بر بال قلم (چهل درس در قلمرو ادبيات پارسى و آيين نگارش)، سيد ابوالقاسم حسينى (ژرفا)، انتشارات ظفر، ج دوم، قم، 1380 ش.
- بينات (فصلنامه مؤسسه معارف اسلامى امام رضاعليه السلام)، شماره 12، زمستان 1375، مقاله «نثر معيار در ترجمه قرآن كريم»، بهاء الدين خرمشاهى.
- ترجمه تفسير مجمع البيان، ابوعلى طبرسى، ترجمه آيات، تحقيق و نگارش: على كرمى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ج اول، تهران 1380 ش.
- تفسير نمونه، آية اللَّه مكارم شيرازى و ديگران، دارالكتب الاسلامية، ج 30، تهران، 1380 ش.
- تفسير و مفسران، ج 1، محمد هادى معرفت، ترجمه على خياط، مؤسسه فرهنگى التمهيد، ج اول، قم 1380 ش.
- جواهر القرآن، محمد غزالى يا ابوحفض نجم الدين عمر، به كوشش سيد حسين خديوجم، بنياد علوم اسلامى، تهران، 1360، به نقل از: درباره قرآن (برگزيده مقالههاى نشر دانش 3) زير نظر نصراللَّه پورجوادى، مركز نشر دانشگاهى تهران، 1365.
- درباره ترجمه (برگزيده مقالههاى نشر دانش (3))، زير نظر نصراللَّه پور جوادى، انتشارات مركز نشر دانشگاهى، ج دوم، تهران، 1366 ش.
- در خاطره شط، بهاء الدين خرمشاهى، سازمان انتشارات جاويدان، تهران، 1376 ش.
- دستور زبان فارسى (1)، تقى وحيديان كاميار با همكارى غلامرضا عمرانى، سمت ج سوم، تهران، 1381.
- ساخت زبان فارسى، احمد ابو محبوب، نشر ميترا، ج دوم، تهران، 1381 ش.
- سير بى سلوك، بهاء الدين خرمشاهى، انتشارات معين، ج اول، تهران، 1370 ش.
- قاموس قرآن، سيد على اكبر قُرَشى، درالكتب الاسلامية، چاپ هفتم، تهران، 1375 ش.
- قرآن حكيم، ترجمه طاهره صفارزاده، مؤسسه فرهنگى جهان رايانه كوثر، ج دوم، تهران، 1380 ش.
- قرآن كريم، ترجمه ابوالفتوح رازى، به كوشش محمد مهيار، مطبوعات دينى، ج اول، قم، 1380 ش.
- قرآن كريم، توضيحات و واژه نامه، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، انتشارات جامى و نيلوفر، ج اول، تهران، 1374 ش.